به گزارش تهران امروز از شعبه 74 دادگاه كيفري استان تهران در ابتداي جلسه عطار نماينده دادستان تهران با خواندن كيفرخواست گفت: 16 بهمن 88 ماموران پليس تهران از ناپديد شدن مرد ثروتمندي به نام محمد با خبر شدند.
با شكايت پسر اين مرد، تحقيقات گستردهاي براي پيدا كردن وي آغاز شد و ماموران در تحقيقات اوليه خود دريافتند محمد از متمولترين كارخانه داران تهران است كه چند ماه قبل زني به نام مريم را به صيغه خود درآورده است.
اين زن بلافاصله شناسايي و پس از بيان اظهارات ضد و نقيض بازداشت شده و مورد بازجويي قرار گرفت. وي سرانجام لب به اعتراف باز كرده و به قتل شوهرش با همدستي 2 نفر از دوستانش اقرار كرد.
بلافصله همدستان مريم به نامهاي مهدي و ليلا بازداشت شده و با قبول اتهامات خود روانه زندان شدند. آنها اعتراف كردند كه با همدستي مريم، محمد را كشته و جسد وي را به بيابان برده و به آتش كشدهاند.
بنده به عنوان نماينده دادستان تهران براي مريم متهم رديف اول به اتهام قتل عمد شوهر، معاونت در آتش زدن جسد، شرب خمر و مخفي كردن ادله جرم، براي مهدي متهم رديف دوم به اتهام معاونت در قتل، مباشرت در آتش زدن جسد و مخفي كردن ادله جرم و براي ليلا متهم رديف سوم به اتهام معاونت در قتل و معاونت در آتش زدن جسد درخواست صدور حكم قانوني را دارم.
سپس اولياي دم مقتول در جايگاه حاضر شده و تقاضاي قصاص متهمين را كردند.
از منشيگري مقتول تا ازدواج با وي
در ادامه نوبت به مريم متهم رديف اول رسيد تا به دفاع از خود بپردازد. وي خطاب به قضات گفت: در خانه يكي از دوستانم با محمد آشنا شدم وي كارخانهدار بود و دنبال منشي براي خود ميگشت. محمد پول خوبي بابت حقوق ماهانه به من پيشنهاد داد و من هم كه دو فرزند داشتم و از شوهرم هم جدا شده و درآمدي نداشتم منشيگري وي را قبول كردم. محمد بهرغم ثروت فراوانش سواد خواندن و نوشتن هم نداشت و حتي قادر به خواندن شمارههاي داخل موبايل خود نبود.
من چند ماهي پيش وي كار كردم و او هم از كارم راضي بود و حقوق خوبي به من داد.
مدتي كه گذشت محمد به من پيشنهاد ازدواج داد ولي من كه شنيده بودم او دو زن دارد با درخواست وي مخالفت كردم. اما او گفت زن اولش مريض است و زن دومش را هم ميخواهد طلاق دهد. موضوع را به پدرم گفتم او كه از قديم محمد را ميشناخت گفت او مرد خوبي است و ميتواند تو را خوشبخت كند.من هم قبول كردم اما محمد مدام امروز و فردا ميكرد و فقط مرا صيغه كرده بود. مدتي بعد سرطان گرفتم و خرج درمانم را هم خودم داده و معالجه شدم. بعد از خوب شدنم محمد مرا به عقد خود درآورد.
دعوا بر سر خانه اجارهاي
متهم ادامه داد: محمد خانهاي در پايين شهر براي من اجاره كرده و ما با هم زندگي ميكرديم تا اينكه يكروز دختر13 ساله من حرفهايي به من زد كه مرا به تعجب واداشت. وي گفت در نبود من محمد او را بغل كرده و قصد اذيت او را داشته است. من اگر چه به دخترم گفتم ديگر از اين فكرها نكند چرا كه محمد مثل دخترش او را دوست دارد اما به محمد شك كردم.
چند روزي گذشت تا اينكه يك نيمه شب متوجه شدم محمد كنارم نيست بلند شدم و ديدم چراغ اتاق دخترم روشن است محمد را ديدم كه بهسمت دخترم خم شده است به سمت او رفته وسيلي محكمي به وي زدم.
هويج بستني مسموم
مريم افزود: از آن شب به بعد ديگر رابطه من و محمد رو به تاريكي رفت و محمد به من گفت به زودي مرا طلاق ميدهد. وي گفت خانه را هم ميخواهد پس دهد من كه جايي براي اقامت خود و بچه هايم نداشتم از او خواستم اين كار را نكند و مرا آواره نكند اما او قبول نكرد و سر اين موضع بارها با هم نزاع كرديم. تا اينكه به اين نتيجه رسيدم كه وي را بكشم.موضوع را به دو تن از دوستان به نامهاي ليلا و محمد گفتم و توانستم آنها را نيز راضي كنم كه در اين جنايت با من همكاري كنند.
طبق نقشه شب حادثه براي محمد مقداري هويجبستني درست كرده و در آن تعداد زيادي قرص خوابآور ريختم. بعد از اينكه او به خواب عميقي فرورفت من ومهدي و ليلا نشستيم و شيشه كشيديم.
محمد بعد از چند ساعت بيدار شد و گفت ميخواهد ترياك بكشد و از من خواست برايش ترياك بياورم. داشت وارد اتاقش ميشد كه حمله كرده و چند ضربه به سر وي زدم. مهدي هم آمد و دستانش را دور گردن او پيچيد تا خفهاش كند بعد هم او را لاي پتو پيچيديم ولي او هنوز نفس ميكشيد من هم چاقويي را آورده و از روي پتو چندين ضربه چاقو به وي زدم تا او مرد. فرداي آنروز هم جسد را به جاده بهشت زهرا برده و به آتش كشيديم.
موقع قتل نبوديم
سپس مهدي متهم رديف دوم در جايگاه حاضر شد و با رد اتهامات خود گفت: من نقشي در اين جنايت ندارم. شب حادثه در خانه مريم شيشه كشيديم اما خوب نشئه نشديم.براي همين هم به اتفاق ليلا از خانه بيرون رفتيم تا باز هم شيشه بخريم كه وقتي برگشتيم ديديم مريم در حال قتل شوهرش است از او خواستيم اين كار را نكند اما وي گفت قضيه ربطي به شما ندارد. من فقط كمك او كردم تا جنازهاش را به بهشت زهرا ببرم.
سپس ليلا متهم رديف آخر به دفاع از خود پرداخته و گفت: من اتفاقي به خانه مريم رفته بودم كه ديدم وي در هويج بستني محمد قرص ريخته است. از او خواستم اين كار را نكند ولي گوش نكرد من هم ترسيدم و از خانه بيرون رفتم. فردا صبح وقتي با آنها بيرون رفتم متوجه شدم جنازه محمد داخل صندوق عقب است.
دادگاه در پايان وارد شور شده تا راي خود را درباره متهمان پرونده صادر كند.