در بازگشت از كليسا، جك از دوستش مي پرسد:
دوستش جواب مي دهد: چرا از كشيش نمي پرسي؟»
جك نزد كشيش مي رود و مي پرسد:
جناب كشيش، مي توانم وقتي در حال دعا كردن » هستم، سيگار بكشم
كشيش پاسخ مي دهد: نه، پسرم، نمي شود. اين بي ادبي به مذهب است.
جك نتيجه را براي دوستش بازگو مي كند…
دوستش مي گويد: تعجبي نداره. تو سوال را درست مطرح نكردي. بگذار من بپرسم.
او نزد كشيش مي رود و مي پرسد: آيا وقتي در حال سيگار كشيدنم مي توانم دعا كنم؟
كشيش مشتاقانه پاسخ مي دهد: مطمئناً ، پسرم. مطمئناً !